مقرمطلغتنامه دهخدامقرمط. [ م ُ ق َ م َ ] (ع ص ) حروف تنگ نبشته . (حبیش تفلیسی ). خط باریک و تنگ . (زمخشری ). نبشته ٔ درهم و باریک و پهلوی هم نوشته . (ناظم الاطباء). نوعی کتابت ری
جان سپوزلغتنامه دهخداجان سپوز. [ س ِ ] (نف مرکب ) مهلت بخش جان : خورش دادشان اندکی جان سپوزبدان تا گذارند روزی بروز. فردوسی .مؤلف فرهنگ شاهنامه آرد: ولف در لغت شاهنامه بمعنی مهلت ب
اشتراوسلغتنامه دهخدااشتراوس .[ اِ ] (اِخ ) داوید فریدریش . از دانشمندان آلمانی علوم دینی که بسال 1808 م .در شهر لودویگسبورک (وورتمبرگ کنونی ) متولد شد و بسال 1874 م . درگذشت . وی ت
کعبةلغتنامه دهخداکعبة. [ ک َ ب َ ] (اِخ ) اسم بیت اﷲ. در اصل به معنی مرتفع است چون بنای کعبه از زمین مرتفع و بلند است لهذا کعبه نام کردند یا مرتفع است از روی مراتب . (غیاث ). قب
کوللغتنامه دهخداکول . (اِ) به معنی دوش و کتف باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوش که به عربی کتف گویند. (از فرهنگ رشیدی ). شانه . دوش . کتف . (یادداشت به خط مرحوم د