هم نامیلغتنامه دهخداهم نامی . [ هََ ] (حامص مرکب ) هم نام بودن . نسبت دو تن که به یک نام خوانده شوند : روز بهرام و رنگ بهرامی شاه با هر دو کرده هم نامی .نظامی .
هملغتنامه دهخداهم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که
آلتوaltoواژههای مصوب فرهنگستان1. صدای بمِ زنان که کنترآلتو هم نامیده میشود 2. صدای زیر مردان که بهصورت فالسِتو (falsetto) خوانده و کنترتنور هم نامیده میشود 3. بخش بمتر بلافاصله پس از سُپ
تاشیلغتنامه دهخداتاشی . (پسوند مرکب از: تاش + ی حامص ) خواجه تاشی : هم خواجگی . آتاشی (از «آد» بمعنی نام + تاشی ): هم نامی . لقب تاشی : هم لقبی . رجوع بتاش شود.
چیانلغتنامه دهخداچیان . (اِ) قومی از مردم چین که در تبت سکونت دارند و بنام شحازان و طوفان هم نامیده شده اند. (یادداشت مؤلف ).