هم لقبلغتنامه دهخداهم لقب . [ هََ ل َ ق َ ] (ص مرکب ) دو تن که لقب آنها یک لفظ باشد : بود پیری بزرگ «نرسی »نام هم لقب با برادر بهرام .نظامی .
هُمُفرهنگ واژگان قرآنآنها (در اصل ميم آن ساکن بوده که در عباراتي نظير "فَهُمُ ﭐلْخَالِدُونَ "به دليل رسيدن دو ساکن به هم حرکت گرفته است)
لقب تاشیلغتنامه دهخدالقب تاشی . [ ل َ ق َ ] (حامص مرکب ) هم لقبی : به نور رخ جهان آرای از آن شد مهر بر گردون که با سلطان شرق او راست از انجم لقب تاشی .(از دیباچه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان
لقب تاشلغتنامه دهخدالقب تاش . [ ل َ ق َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هم لقب . لقیب : ای آنکه لقب تاش ثاقب توهر شب ز فلک اهرمن رماند. انوری .سخن لقب تاش عیسی است ،یعنی کلمه ای است که قالب
هملغتنامه دهخداهم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که
تاشیلغتنامه دهخداتاشی . (پسوند مرکب از: تاش + ی حامص ) خواجه تاشی : هم خواجگی . آتاشی (از «آد» بمعنی نام + تاشی ): هم نامی . لقب تاشی : هم لقبی . رجوع بتاش شود.