هم قمارلغتنامه دهخداهم قمار. [ هََ ق ِ / ق ُ ] (ص مرکب ) حریف . (یادداشت مؤلف ). دو تن که با هم قمار کنند.
هُمُفرهنگ واژگان قرآنآنها (در اصل ميم آن ساکن بوده که در عباراتي نظير "فَهُمُ ﭐلْخَالِدُونَ "به دليل رسيدن دو ساکن به هم حرکت گرفته است)
تقامرلغتنامه دهخداتقامر. [ ت َ م ُ ] (ع مص ) با هم قمار بازیدن . (زوزنی ) (دهار). قمار با یکدیگر. (ناظم الاطباء). همدیگر به گرو چیزی باختن و نبرد کردن باهم به گرو. (منتهی الارب )
هملغتنامه دهخداهم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که
حریف آزارلغتنامه دهخداحریف آزار. [ ح َ ] (نف مرکب ) آنکه هم پیشه یا هم قمار یا هم کشتی یا ندیم خود را آزار دهد.
دوالیلغتنامه دهخدادوالی . [ دِ ] (هندی ، اِ) به هندی یکی از اعیاد بزرگ بت پرستان بود که در آن شب بر خانه ها و پشت بامها چراغ افروزند وجشن کنند و شب را تمام با هم قمار بازند و اگر