هم عرضلغتنامه دهخداهم عرض . [ هََ ع َ ] (ص مرکب ) دو چیز که دارای پهنای برابر باشند: دو پارچه ٔ هم عرض . || برابر. مساوی .
هُمُفرهنگ واژگان قرآنآنها (در اصل ميم آن ساکن بوده که در عباراتي نظير "فَهُمُ ﭐلْخَالِدُونَ "به دليل رسيدن دو ساکن به هم حرکت گرفته است)
هملغتنامه دهخداهم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که
ترافعلغتنامه دهخداترافع. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) بهم چیزی برداشتن . (زوزنی ) (آنندراج ) (المنجد). بلند کردن چیزی را بواسطه ٔ اتفاق در جهد و کوشش دو نفر. (ناظم الاطباء). || با هم عرض
کافه رستورانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهرستورانی که علاوه بر غذا، چای، قهوه، و مانند آن هم عرضه میشود.
جمکرانلغتنامه دهخداجمکران . [ ج َ ک َ ] (اِخ ) از مزارع قدیم قم است و دو آبادی دارد، یکی گرگابی که آنرا هادی مهدی میگویند و هادی و مهدی دو امام زاده میباشند که در آنجا مدفونند، و
پل بابا رکن الدینلغتنامه دهخداپل بابا رکن الدین . [ پ ُ ل ِ رُ نِدْ دی ] (اِخ ) این پل توسط شاه عباس ثانی در سر راه شیراز ساخته شده و آن را به اسماء مختلف مانند پل شیراز، پل خواجو ، پل گبرها