هم زنجیرلغتنامه دهخداهم زنجیر. [هََ زَ ] (ص مرکب ) دو زندانی که هر دو را به یک زنجیر بسته باشند، یا دو دیوانه که در یک زنجیر کشند.
دستبندفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. حلقه و زنجیری از طلا یا نقره یا چیز دیگر که زنان به مچ دست خود میبندند؛ دستبرنجن؛ النگو؛ دستیاره؛ دستینه.۲. دو حلقۀ فلزی متصل به هم که با آن هر دو دست شخص
زبان نواختیtone languageواژههای مصوب فرهنگستانزبانی که در آن، علاوه بر واحدهای زنجیری همخوان و واکه، واحدهای زبرزنجیری نواخت هم ممیز معنا است
شکیلفرهنگ انتشارات معین(ش ) [ ممال شکال ] (اِ.) 1 - ریسمانی که بر پای اسب و ستر بدخو بندند؛ چدار. 2 - زنجیری که بدان کارد و خنجر را به کمربند متصل کنند. 3 - سیخ آهنین یا چوبین که بدان
لنگرلغتنامه دهخدالنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ) آلتی آهنین پیوسته به طنابی یا زنجیری طویل که آنگاه که توقف کشتی را خواهند آن را در آب افکنند. آهنی پیوسته به طنابی که گاه ایستادانیدن کشت
ابویعقوبلغتنامه دهخداابویعقوب . [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) یوسف بن یحیی المصری البویطی . صاحب امام شافعی . ابن خلکان گوید: او در حیات امام شافعی واسطةالعقد جماعت و گرامی ترین اصحاب وی و م