همگذاری بدنهbody assembly, body framing 2واژههای مصوب فرهنگستانمتصل کردن اجزای مختلف بدنه به یکدیگر
همگذاریassembly 2واژههای مصوب فرهنگستانترجمۀ خودکار برنامهای رایانهای از زبان نمادین به زبان ماشین
همگذاری کردنassembleواژههای مصوب فرهنگستانترجمه کردن یک برنامۀ رایانهای، از زبان همگذاری به زبان ماشین
برنامۀ همگذاریassembly programواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای برای تبدیل زبان همگذاری به زبان ماشین
زبان همگذاریassembly languageواژههای مصوب فرهنگستانزبان برنامهنویسی سطح پایین و نمادین که در آن دستورها با اسامی کوتاه و یادآور (mnemonic) نوشته میشود
صدای بدنهbody rattleواژههای مصوب فرهنگستانصدایی ناخوشایند در بدنه ناشی از لرزش قطعات شُل یا قطعاتی که بهدرستی همگذاری نشدهاند
همگذاری کردنassembleواژههای مصوب فرهنگستانترجمه کردن یک برنامۀ رایانهای، از زبان همگذاری به زبان ماشین
برنامۀ همگذاریassembly programواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای برای تبدیل زبان همگذاری به زبان ماشین
انبوههسازیaggregate 3واژههای مصوب فرهنگستانجمعآوری و گردآوری و همگذاری دادههایی که از دو یا چند منبع مختلف گرفته میشوند
برنامه به زبان همگذاریassembly language programواژههای مصوب فرهنگستانبرنامهای که به زبان همگذاری نوشته شده باشد