همینطوریواژهنامه آزاد[قید] ۱.بی قصد و هدف یا تأمّل.دل بخواه:«این آهنگ/رشته/مؤسّسه رو همینطوری انتخاب کردم»«همینطوری انتخاب رشته کردم»«اومدم همینطوری حرف دلم رو بنویسم»«آدمهایی که در
همینگبردفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپرندهای کوچک بهاندازۀ گنجشک با منقار دراز و پرهای رنگین و زیبا که پرواز سریع دارد و در هوا میتواند در یک نقطه توقف کند و بال بزند. روبهعقب هم پرواز میکند؛
همینطوریواژهنامه آزاد[قید] ۱.بی قصد و هدف یا تأمّل.دل بخواه:«این آهنگ/رشته/مؤسّسه رو همینطوری انتخاب کردم»«همینطوری انتخاب رشته کردم»«اومدم همینطوری حرف دلم رو بنویسم»«آدمهایی که در
هَنْچُوگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی همانگونه ، همینطور ، اینگونه ، برای بیان طریقه انجام کاری به برای فعلی به کارمیرود.
گیسوفرهنگ نامها(تلفظ: gisu) موی بلند سر ؛ (در نجوم) سه ستاره در خارج صورت فلکی اسد و همینطور ستارهی دنباله دار ؛ (در عرفان) طریق طلب را به عالم هویت گویند و حبل المتین [ریسما