هم گروهلغتنامه دهخداهم گروه . [ هََ گ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دسته جمعی . همه با هم . (یادداشت مؤلف ). متفق . متحد : برآرید لشکر، همه همگروه سراپرده و خیمه بر سوی کوه . فردوسی .سوا
همگروهcohortواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از افراد منتخب از میان یک جمعیت مشخص که دارای خصوصیت یا تجربۀ مشترک هستند
مطالعۀ همگروهیcohort studyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعهای تحلیلی که در آن زیرگروههای یک جمعیت معین بر مبنای میزان مواجهه (exposure) با یک عامل مشخص در حال و گذشته ارزیابی میشوند
مطالعۀ همگروهی آیندهنگرprospective cohort studyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مطالعۀ همگروهی که در آن دو گروه را در زمان حال زیر نظر میگیرند و بیماری آنها را در آینده نیز پیگیری میکنند
هم گروههلغتنامه دهخداهم گروهه . [ هََ گ ُ هََ / هَِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) هم گروه . متفق . متحد : همه همگروهه به راه آمدندسوی انجمن گاه شاه آمدند.نظامی .