همکاریلغتنامه دهخداهمکاری . [ هََ ] (حامص مرکب ) هم پیشگی . || شرکت در کاری . (آنندراج ) : از هم آرایشی و همکاری هر یکی را دگر کند یاری . نظامی . || رقابت : یک دم از رشک تو آرام ندارد خورشیدهیچ دردی بت
همکاریفرهنگ مترادف و متضاد۱. معاضدت، همراهی، همیاری ۲. دستیار، شراکت، همپیشگی، همدستی، همشغلی، همقطاری
همکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ری، تعاون، همراهی، برادری، اخوت، پیوستگی، همبستگی، رفاقت، دوستی تشریک مساعی، اشتراکِ مساعی، مشارکت، همدستی، همیاری، هماهنگی عضویت، شراکت▼، داوطلبی، رغبت پیمان، بدهبستان، سازش، محاوره اتفاق، اتحاد وفاق، نظر موافق مساعدت، کمک
گل همکاریلغتنامه دهخداگل همکاری . [ گ ُ ل ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کشتی . (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گل کشتی و گل همچشمی شود.
همکاری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کاری کردن، راه آمدن، کار گروهیکردن، کار تیمی کردن، مشارکت کردن، شریک شدن، سهیم شدن پیوستن، شرکت کردن، آمیختن، یاری کردن، عضو شدن، پیمان بستن، اتفاق کردن، همدست شدن، بهکمک آمدن، کمک کردن متحد شدن، آمیختن
گل همکاریلغتنامه دهخداگل همکاری . [ گ ُ ل ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کشتی . (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گل کشتی و گل همچشمی شود.
disassociatedدیکشنری انگلیسی به فارسیجدا از هم، جدا کردن، مجزا کردن، همکاری نکردن، از همکاری دست کشیدن
همکاری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کاری کردن، راه آمدن، کار گروهیکردن، کار تیمی کردن، مشارکت کردن، شریک شدن، سهیم شدن پیوستن، شرکت کردن، آمیختن، یاری کردن، عضو شدن، پیمان بستن، اتفاق کردن، همدست شدن، بهکمک آمدن، کمک کردن متحد شدن، آمیختن
گل همکاریلغتنامه دهخداگل همکاری . [ گ ُ ل ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل کشتی . (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به گل کشتی و گل همچشمی شود.