همکاردیکشنری فارسی به انگلیسیassociate, ally, co-worker, cohort, collaborator, colleague, confrere, fellow, workmate
همکارلغتنامه دهخداهمکار. [ هََ ] (ص مرکب ) شریک و هم پیشه . (آنندراج ) : نه ز همدستان ماننده به هم دستی نه ز همکاران ماننده بدو یک تن . فرخی .مشو یار بدخواه و همکار بدکه تنها بسی