همپالغتنامه دهخداهمپا. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش ترک شهرستان میانه که 34 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
هم پالغتنامه دهخداهم پا. [ هََ ] (ص مرکب ) همراه . (غیاث ) : خروشان گاودم با او به یک جاچنان چون دو سراینده به هم پا. فخرالدین اسعد.وهم در سرعت گمان دارد که او هم پای اوست وهم هم
اسید چرب مزدوجconjugated fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانهمپار اسیدهای چرب چنداشباعنشدهای که حاوی دستکم دو پیوند دوگانه است که یک پیوند ساده در میان آنها قرار دارد
فضاگزینstereoselectiveواژههای مصوب فرهنگستانهمپار فضایی در یک واکنش شیمیایی که بر شکلگیری همپارهای فضایی دیگر ارجحیت دارد