۱. صاف؛ مسطح.
۲. [مجاز] موافق؛ مناسب.
۳. [قدیمی] برابر؛ یکسان.
〈 هموار رفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] نرم و آهسته رفتن.
〈 هموار کردن: (مصدر متعدی)
۱. مسطح کردن.
۲. [قدیمی] تحمل کردن: ◻︎ این درد نه دردیست که بیرون رود از دل / این داغ نه داغیست که هموار توان کرد (صائب: لغتنامه: هموار کردن).
پیوسته، تسطیح، صاف، طراز، مستوی، مستوی، مسطح، نرم، یکسان ≠ ناصاف
equable, even, flush, horizontal, open, smooth, square, table, tabular