همندلغتنامه دهخداهمند. [ هَُ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شوسف شهرستان بیرجند که 100 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
همندلغتنامه دهخداهمند. [ هَُ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خوسف شهرستان بیرجند که 228 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه و کار مردم چوب فروشی و مالداری است . (
illnessesدیکشنری انگلیسی به فارسیبیماری ها، بیماری، مرض، ناخوشی، کسالت، خستگی، عارضه کسالت، اهو، شرارت، بدی، سقم
همندلغتنامه دهخداهمند. [ هَُ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شوسف شهرستان بیرجند که 100 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
همندلغتنامه دهخداهمند. [ هَُ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش خوسف شهرستان بیرجند که 228 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه و کار مردم چوب فروشی و مالداری است . (
همندلغتنامه دهخداهمند. [ هَُ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که هشت تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
هم نشانلغتنامه دهخداهم نشان . [ هََ ن ِ ] (ص مرکب ) هم شکل . هم صفت . همانند.- بر این (بدین ) هم نشان ، برآن هم نشان ؛ به همین ترتیب (به همان ترتیب ). مانند آنچه بوده است . همین ط