تمهیدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آماده کردن.۲. مقدمه چیدن.۳. [قدیمی] آسان ساختن.۴. [قدیمی] گسترانیدن.۵. [قدیمی] هموار کردن.
ترتیلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. قرآن را با قرائت درست و آهنگ خوش تلاوت کردن.۲. [قدیمی] سخن را آراسته و آشکار و بیتکلف کردن.۳. [قدیمی] هموار و پیدا خواندن.۴. [قدیمی] خوشآوازی و حسن کلام.
نهادنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گذاشتن: دست بر دست نهاد.۲. قرار دادن.۳. بستن.۴. عرضه کردن؛ پیش نهادن.۵. [قدیمی] تعبیه کردن؛ نصب کردن؛ کار گذاشتن.۶. [قدیمی] گستردن؛ پهن کردن.۷. [قدیمی] پاشید
قاعفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهزمین پست و هموار که دور از کوه و پشته باشد؛ دشت؛ هامون. قاع صفصف: [قدیمی] زمین هموار و بیگیاه. Δ برگرفته از قرآن کریم «فُیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً» (طه: ۱
هموارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. صاف؛ مسطح.۲. [مجاز] موافق؛ مناسب.۳. [قدیمی] برابر؛ یکسان. هموار رفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] نرم و آهسته رفتن. هموار کردن: (مصدر متعدی)۱. مسطح کردن.۲. [قدیمی] ت