شققلغتنامه دهخداشقق . [ ش َ ق َ ] (مص ) دست بر هم زدن با اصول چنانکه صدا از آن بلند شود. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ).
چشمکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پلک زدن با یک چشم معمولاً جهت ایما و اشاره.۲. (زیستشناسی) = چشمیزک۳. [مصغرِ چشم] [قدیمی] چشم کوچک.۴. [قدیمی] چشم زیبا: ◻︎ آن خال چو مشکدانه چون است؟ / وآن
زخملغتنامه دهخدازخم . [ زَ ] (اِ) این لغت در پهلوی هم بوده است . (از فرهنگ نظام ). پهلوی زخم یا زحم زام کردی افغانی زخم ، بلوچی زخم و زام (شمشیر). (فقه اللغه ٔ هرن ص 652). گیلک
کلهلغتنامه دهخداکله .[ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) بمعنی سر باشد مطلقاً اعم ازسر انسان و حیوان دیگر. (برهان ). رأس و سر. سر انسان و دیگر حیوانات . (ناظم الاطباء). سر. رأس . (اعم
زدنلغتنامه دهخدازدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی