همجلغتنامه دهخداهمج . [ هََ ] (ع مص ) به یک بار آب خوردن شتر چنانکه بشکند تشنگی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
همجلغتنامه دهخداهمج . [ هََ م َ ] (ع اِ) ج ِ همجة. (منتهی الارب ). مگس کوچکی که بر روی خر نشیند و نیز بر چشم خر. (اقرب الموارد). خرمگس ، که نیز بر گوسپند نشیند. (یادداشت مؤلف
همجلغتنامه دهخداهمج . [ هََ م َ ] (ع اِمص ) گرسنگی . || تدبیر بد در معاش . || (مص ) گرسنه گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بدزندگانی گردیدن . (منتهی الارب ).
همجفرهنگ انتشارات معین(هَ مَ)(اِ.)1 - نوعی مگس که روی گوسفند و خر نشیند.2 - گوسفند لاغر.3 - میش کلانسال . 4 - مردم فرومایه و احم ق .
همج الرعاواژهنامه آزاد(هِ مَ جُ الرَِِِعا) همج مگس های بسیار ریزی هستند که در تابستان های خشک صحرا حیواناتی را می بینند و دور سر آنها می گردند. این اصطلاح کنایه از کسی است که با هر ب
همج الرعاواژهنامه آزاد(هِ مَ جُ الرَِِِعا) همج مگس های بسیار ریزی هستند که در تابستان های خشک صحرا حیواناتی را می بینند و دور سر آنها می گردند. این اصطلاح کنایه از کسی است که با هر ب
همجةلغتنامه دهخداهمجة. [ هََ م َ ج َ ] (ع ص ، اِ) نوعی از مگس ریزه شبیه پشه که بر روی گوسپند و خر نشیند. || گوسپند لاغر. || مردم فرومایه ٔگول . || میش کلانسال . (منتهی الارب ) (