همتابلغتنامه دهخداهمتاب . [ هََ ] (ص مرکب ) هم تاب . هم زور (تاب به معنی مقاومت و توانایی است ) : در ایران جز او نیست هم تاب من ندارد هم او نیز پایاب من .فردوسی .
همتابفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههمزور: ◻︎ در ایران جز او نیست همتاب من / ندارد هم او نیز پایاب من (فردوسی۲: ۱/۱۲۰).
همتابیannealing 2, DNA annealingواژههای مصوب فرهنگستانجفت شدن دو تکزنجیرۀ دِنا و رِنا در دمای مناسب
پایابفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ته آب.۲. ته حوض.۳. قسمت کمعمق رودخانه، دریا، تالاب؛ قسمتی از بستر رود که عمقش کم باشد و پا به کف آن برسد: ◻︎ سفر اگر همه دشت است باشدش پایان / فراق اگر همه
وحشتلغتنامه دهخداوحشت . [ وَ ش َ ] (ع اِمص ) تنهایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (بهار عجم ) (آنندراج ) : با تو برآمیختنم آرزوست وزهمه کس وحشت و بیگانگی . سعدی .دلم از وحشت ز
پایابلغتنامه دهخداپایاب . (اِ مرکب ) بن آب . (لغت نامه ٔ اسدی ). بن آب در مقامی که ایستاده باشد. (لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ چ طهران ). قعر آب . تک دریا و جز آن . تَه . بن آب که پای