همبازیلغتنامه دهخداهمبازی . [ هََ ] (حامص مرکب ) شریک بودن . همباز بودن . انبازی . شرکت . رجوع به همباز شود.
هم بازیلغتنامه دهخداهم بازی . [ هََ ] (ص مرکب ) دو کودک که با یکدیگر بازی کنند یا دو حریف که نرد و شطرنج و یا قمار بازند : به راستی که نه هم بازی تو بودم من تو شوخ دیده مگس بین که
هم بازیفرهنگ انتشارات معین(هَ)(ص .) 1 - کسی که با شخص یا اشخاصی دیگر بازی کند. 2 - هنرپیشه ای که با هنرپیشة دیگر در فیلم یا نمایش نامه ای بازی کند.