همایونلغتنامه دهخداهمایون . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان زنجان که 531 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول عمده اش غله و سیب زمینی است . (از فرهنگ جغرافیایی ا
همایون باللغتنامه دهخداهمایون بال . [ هَُ ] (ص مرکب ) مبارک . مرغی که پرواز او خجسته و مبارک است : همای همایون بال جاه و جلال ... (حبیب السیر ج 3).
همایون اسفراینیلغتنامه دهخداهمایون اسفراینی . [ هَُ ن ِ اِ ف َ ی ِ ] (اِخ ) از مردم اسفراین بوده و طبع شعری داشته و ظاهراً منحرف و دیوانه مزاج بوده است . رجوع به مجمعالفصحاء چ سنگی ج 2 ص 5
همایون فریدنیلغتنامه دهخداهمایون فریدنی . [ هَُ ن ِ ف ِ دَ] (اِخ ) از اولاد شیخ علی عبدالعال عرب معاصر صفویه و خود نیز موسوم به عبدالعال بوده است . مردی یاوه گوی و هزال بوده و به تحریک ب
همایون کردنلغتنامه دهخداهمایون کردن . [ هَُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبارکباد دادن .(آنندراج از غوامض سخن ). رجوع به همایون کنان شود.
همایون باللغتنامه دهخداهمایون بال . [ هَُ ] (ص مرکب ) مبارک . مرغی که پرواز او خجسته و مبارک است : همای همایون بال جاه و جلال ... (حبیب السیر ج 3).
همایون اسفراینیلغتنامه دهخداهمایون اسفراینی . [ هَُ ن ِ اِ ف َ ی ِ ] (اِخ ) از مردم اسفراین بوده و طبع شعری داشته و ظاهراً منحرف و دیوانه مزاج بوده است . رجوع به مجمعالفصحاء چ سنگی ج 2 ص 5
همایون فریدنیلغتنامه دهخداهمایون فریدنی . [ هَُ ن ِ ف ِ دَ] (اِخ ) از اولاد شیخ علی عبدالعال عرب معاصر صفویه و خود نیز موسوم به عبدالعال بوده است . مردی یاوه گوی و هزال بوده و به تحریک ب
همایون کردنلغتنامه دهخداهمایون کردن . [ هَُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبارکباد دادن .(آنندراج از غوامض سخن ). رجوع به همایون کنان شود.