دائرةالخربلغتنامه دهخدادائرةالخرب . [ ءِ رَ تُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) نام دو دائره از دوایر سینه ٔ اسب . الثالثة عشرة و الرابعة عشرة من الدوائر التی تکون فی الخیل . و هما اللتان یکونان
پرویزلغتنامه دهخداپرویز. [ پ َرْ ] (ص ، اِ) اصل آن ابهرویز است بمعنی پیروز و مظفر . معرب آن اَبَرویز و ابرواز. فاتح . منصور. و رجوع به پروز شود. || مخفف پرویزن . غربال . رجوع به
نهلغتنامه دهخدانه . [ ن َ ] (حرف ربط) حرف نفی است که چون بر سر فعل درآید به صورت « نَ » نوشته شود و هرگاه بین آن و فعل کلمه ای یا کلماتی واقع شود به صورت «نه » آید : چون ترا د
هزارلغتنامه دهخداهزار. [ هََ / هَِ ] (عدد، ص ، اِ) ده صد را گویند و به عربی الف خوانند. (برهان ) : میلفنج دشمن که دشمن یکی فراوان و، دوست ار هزار اندکی . بوشکور.یکی مؤاجر و بی