هلیملغتنامه دهخداهلیم . [ هََ ] (اِ) به فارسی عبارت از مرق و گوشت و گندم مهراء پخته است و در افعال مانند هریسه . (حکیم مؤمن ). خوراکی است که از بلغور و گوشت پزند و در ضمن پختن
هلیملغتنامه دهخداهلیم . [ هََ ] (ع ص ) چسبنده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گل لاصق بشی ٔ. (مخزن الادویه ) (حکیم مؤمن ).
هلیمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعنصر گازی سبک، بیرنگ، بیبو، که برای پُر کردن بالنها و در جوشکاری کاربرد دارد.
هلیمسوزیhelium burningواژههای مصوب فرهنگستانفرایند گداخت هستههای هلیم و تبدیل آنها به کربن در هستۀ ستاره