هلللغتنامه دهخداهلل . [ هََ ل َ ] (ع اِ) ج ِ هلة. || ترس . (منتهی الارب ). || باران نخست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آواز بارش باران . (منتهی الارب ). || مغز پیل ، و آن
هلللغتنامه دهخداهلل . [ هَُ ل ُ ] (اِ) حضض است که دوایی باشد به جهت جمیع ورم ها و بستن خون ، وآن مکی و هندی هر دو باشد. بهترین آن مکی است و آن را از عصاره ٔ مغیلان میسازند، و ن
هللفرهنگ انتشارات معین(هُ لُ) (اِ.) عصارة فیل زهره را گویند که به نام های حضض و حضیض نیز خوانده می شود.
حللدیکشنری عربی به فارسیتجزيه کردن , تحليل کردن , موشکافي کردن , جداکردن , جزءيات را مطالعه کردن , پاره پاره کردن , تشريح کردن , با تجزيه ازمايش کردن , فرگشايي کردن
حللفرهنگ انتشارات معین(حُ لَ) [ ع . ] (اِ.) جِ حله . 1 - زیورها، پیرایه ها. 2 - لباس های نو، جامه ها. 3 - برده های یمانی .
هللملغتنامه دهخداهللم . [ هََ ل َ ل ُ ] (اِ) بازیی است که اطفال شهر کرمان بازند. (غیاث ). رجوع به هللون شود.
هللملغتنامه دهخداهللم . [ هََ ل َ ل ُ ] (اِ) بازیی است که اطفال شهر کرمان بازند. (غیاث ). رجوع به هللون شود.
هللونلغتنامه دهخداهللون . [ هََ ل َ لو ] (اِ) بازیی است که اطفال شهر کرمان بازند. (آنندراج ). رجوع به هللم شود.