هلالغتنامه دهخداهلا. [ هََ ل ْ لا ] (ع ق ) کلمه ای است جهت تحضیض ، مرکب از هل و لا. (منتهی الارب ). کلمه ٔ تحضیض ، مرکب از هل و لا، اگر بر ماضی درآید معنی سرزنش بر ترک فعل دهدو
حلاللغتنامه دهخداحلال . [ ح َ ] (ع ص ) نقیض حرام . و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب ). جایز. سائغ. مباح . طیب . طیبه . (ترجمان القرآن ) : می جوشیده حلال است سوی ص
لهاکلغتنامه دهخدالهاک . [ ل َهَْ ها ] (اِخ ) نام یکی از برادران پیران ویسه است که پس از جنگ دوازده رخ با برادر دیگر خود فرشیدورد گریخت و گستهم ایشان را تعاقب کرد و به قتل آورد.
درونلغتنامه دهخدادرون . [ دَ ] (اِ) اندرون . (برهان ). مقابل بیرون ، اندرون مزیدعلیه آن . (آنندراج ). ضد برون . (انجمن آرا). در میان . (غیاث ). تو. توی . جوف . باطن . بطن . داخل
حاتملغتنامه دهخداحاتم .[ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد طائی مکنی به ابوسفانه . مردی سخی و جوانمرد ازقبیله ٔ طی ّ که عرب به سخا و کرم وی مَثل زند: اکرم من حاتم طی . و در فارسی مثل