هُفْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی به درون کشیدن نفس ، بالا کشیدن دود ، به داخل دادن هوا ، میک زدن
هفلغتنامه دهخداهف . [ هََ ف ف ] (ع مص ) وزیدن باد که شنیده شود آواز وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هفلغتنامه دهخداهف . [ هََ ] (اِ) کارگاه جولاهی . (برهان ). کارگاه جولاهی باشد که بفتری نیز گویند. (سروری ). || و بعضی شانه ٔ جولاهی را گفته اند. (برهان ).
هفلغتنامه دهخداهف . [ هَِ ف ف ] (ع ص ، اِ) کشت از وقت درو گذشته که دانه ها از وی ریخته باشد. || ابر تنک بی آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کفچلیزهای بزرگ .(منتهی الا
هفلغتنامه دهخداهف . [ هََ ف ف ] (ع مص ) وزیدن باد که شنیده شود آواز وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هفلغتنامه دهخداهف . [ هََ ] (اِ) کارگاه جولاهی . (برهان ). کارگاه جولاهی باشد که بفتری نیز گویند. (سروری ). || و بعضی شانه ٔ جولاهی را گفته اند. (برهان ).