هشت گوشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کثیرالاضلای که دارای هشتضلع باشد؛ مثمن.۲. دارای هشتزاویه: ساختمان هشتگوش.
هشت گوشهلغتنامه دهخداهشت گوشه . [ هََ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب )مثمن و آنچه دارای هشت گوشه باشد. (ناظم الاطباء).
مسبعلغتنامه دهخدامسبع. [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از مصدر تسبیع. رجوع به تسبیع شود. || هفت بخش کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). به هفت بخش کرده . هفت شده . || چیزی ک
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیب