هفت خملغتنامه دهخداهفت خم . [ هََ خ ُ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . (آنندراج ) : به خم درشد از خلق پی کرد گم نشان جست از آواز این هفت خم . نظامی .رجوع به هفت آسمان ، هفت خراس ، هفت خرو
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از د
پی گم کردنلغتنامه دهخداپی گم کردن . [ پ َ / پ ِ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایز گم کردن . رد اثر. پوشیدن اثر پای : چرا مرکبم را نیفتاد سم چرا پی نکردم درین راه گم . نظامی .گم کرد پی از می
بنگاهلغتنامه دهخدابنگاه . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) مرکب از: بن + گاه (ادات مکان ). (از حاشیه ٔبرهان چ معین ). منزل و مکان . (برهان ) (آنندراج ). منزل . مسکن . جای باش . (فرهنگ فارسی مع
تاریخ جلالیلغتنامه دهخداتاریخ جلالی . [ خ ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبداء تاریخی که به امر ملکشاه سلجوقی در ایران ایجاد شد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ تاریخ آرد: و
هفت شهر عشقلغتنامه دهخداهفت شهر عشق . [ هََ ش َ رِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) منازل سلوک . مراحل کمال صوفی : هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم . (منسوب به مولوی ).