هفت اژدهالغتنامه دهخداهفت اژدها. [ هََ اَ / اِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت کوکب است . (آنندراج ) (برهان ). هفت سیاره . (ناظم الاطباء) : از خنجر زهرآبگون هفت اژدها را ریخت خون ه
اژدهای هفت سرلغتنامه دهخدااژدهای هفت سر. [ اَ دَ ی ِ هََ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اژدهایی اساطیری که هفت سر دارد : گر اکنون که مار است گردد رهاشود تا نه بس هفت سر اژدها. فردوسی .جها
هفتگویش اصفهانی تکیه ای: haf(t) طاری: haf(t) طامه ای: haf(t) طرقی: haf(t) کشه ای: haf(t) نطنزی: haf(t)
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از د
مرعالغتنامه دهخدامرعا. [ م َ ] (ع اِ) مرعاة. مرعی . چراگاه . رجوع به مرعی شود : از خنجر زهرآبگون هفت اژدها را ریخت خون همت زنه پرده برون دل هشت مرعا داشته . خاقانی .میش مشغول اس
هشت مرعیلغتنامه دهخداهشت مرعی . [ هََ م َ عا ] (اِخ ) به معنی هشت مأوی است که کنایه از هشت بهشت باشد. (برهان ) : از خنجر زهرآب گون هفت اژدها را ریخت خون همت ز نُه پرده برون ، دل هش
زهرآب گونلغتنامه دهخدازهرآب گون . [ زَ ] (ص مرکب ) زهرآب دار. فولاد اعلا. (ناظم الاطباء). || به رنگ زهرآب . (از فهرست ولف ). || همچنان زهرآب کاری و کشنده : همه تیغ زهرآب گون برکشیم ب
نیلیلغتنامه دهخدانیلی . (ص نسبی ) منسوب به نیلی است . رجوع به نیل شود. || کبود. به رنگ نیل . نیلگون . نیل رنگ . آبی متمایل به کبودی و تیرگی : بر سپهر لاجوردی صورت سعدالسعودچون ی