هفت افزارلغتنامه دهخداهفت افزار. [ هََ اَ ] (اِ مرکب ) انواع دیگ افزار. آنچه برای خوشمزگی و گوارایی غذا بدان آمیزند : چونکه پختم به دور هفت هزاردیگ پختی چنین به هفت افزار.نظامی .
هفتگویش اصفهانی تکیه ای: haf(t) طاری: haf(t) طامه ای: haf(t) طرقی: haf(t) کشه ای: haf(t) نطنزی: haf(t)
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هََ ] (ع اِ) گولی بسیار. (منتهی الارب ). حمق وافر. (اقرب الموارد). || زمین هموار نشیب . (منتهی الارب ). زمین مطمئن . (اقرب الموارد). || باران زودبارنده
هفت هزارلغتنامه دهخداهفت هزار. [ هََ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) از خلقت آدم تا ظهور حضرت خاتم الانبیاء را در اخبار اسلامی هفت هزار سال نوشته اند. (از حواشی وحید دستگردی بر هفت پیکر نظام
هفتلغتنامه دهخداهفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از د
دیگ پختلغتنامه دهخدادیگ پخت . [ پ ُ ] (ن مف مرکب ) هر غذایی که در دیگ پخته باشند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غذای مطبوخ در دیگ . || خوردنی . طعام : چونکه پختم بدور هفت هزاردیگ پختی
افزارلغتنامه دهخداافزار. [ اَ ] (اِ) کفش و پای افزار. (از آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ). کفش . (از ناظم الاطباء). بمعنی کفش که پای افزار گویند. (جهانگیری ) : همو کلاه سری میدهد
اوزارلغتنامه دهخدااوزار. [ اَ ] (اِ) افزار و ابزار وآلت . (ناظم الاطباء). آلات و ادوات کارگران . (غیاث اللغات ). دست افزار پیشه وران . (هفت قلزم ) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا)