هفت آشان جیبلغتنامه دهخداهفت آشان جیب . [ هََ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان دارای 130 تن سکنه . آب آن از سراب هفت آشان و محصول عمده اش غله ، حبوب و لبنیات است .
هفت آشان صحبتلغتنامه دهخداهفت آشان صحبت . [ هََ ص ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان دارای 140 تن سکنه . محصول عمده اش چغندرقند، صیفی ، غله ، حبوب ، جزئی قلمستان و ل
هفت آشیانلغتنامه دهخداهفت آشیان . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنقر شهرستان کرمانشاهان دارای 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله ، حبوب و توتون است . (از فرهنگ جغرافی
هفتگویش اصفهانی تکیه ای: haf(t) طاری: haf(t) طامه ای: haf(t) طرقی: haf(t) کشه ای: haf(t) نطنزی: haf(t)
جبعونلغتنامه دهخداجبعون . [ ] (اِخ ) یکی از شهرهای بزرگ بن یامینیان بود (صحیفه ٔ یوشع 18:25) که به بنی هارون داده شد (صحیفه ٔ یوشع 21:17) و بمسافت پنج یا هفت میل بشمال اورشلیم وا
سرورلغتنامه دهخداسرور. [ س َرْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند. (آنندراج ). خداوند و مهتر و بزرگ و بزرگتر از همه و رئیس وپیشوا. (ناظم الاطباء). رئیس . (زمخش
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) خالدی زنجانی (خواجه ) ملقب به صدرالدین و صدر جهان و چاویان . وزیر کیخاتوبن اباقا.صاحب حبیب السیر گوید: در جامعالتواریخ جلالی مسطور است ک
اشکلغتنامه دهخدااشک . [ اَ ] (اِ) قطره . (برهان ) (غیاث ) (هفت قلزم ). قطره ٔ آب . (آنندراج ). هر چکه . قطره ٔ باران . (سروری ) (فرهنگ اسدی ). قطره را گویند عموماً : چنان شد ظل
دواجلغتنامه دهخدادواج . [ دَ / دُ / دِ ] (معرب ، اِ) لحاف که پوشیده شود. (منتهی الارب ). دُواج که عامه آنرا دُوّاج می نامند، فارسی معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 147). || به مع