هفتان پایینلغتنامه دهخداهفتان پایین . [ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش طرخوران شهرستان اراک دارای 60 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
هفتانلغتنامه دهخداهفتان . [ هََ ] (اِخ ) از قرای اصفهان . (معجم البلدان ). اکنون در استان اصفهان بدین نام دهی نیست .
هفتان بالالغتنامه دهخداهفتان بالا. [ هََ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش طرخوران شهرستان اراک دارای 284 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و بادام است . (از فرهنگ جغرافیائ
هفتادگویش اصفهانی تکیه ای: haftâd طاری: hafdây طامه ای: haftâd طرقی: hafdây کشه ای: hafdây نطنزی: haftâd
جبیرلغتنامه دهخداجبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الحارث . در لسان المیزان بنقل از رحله ٔ امین الدین محمدبن احمدبن امین به وسائطی از امیر ابوالمکارم عبدالکریم بن الامیر نصر الدیلمی
الغنجارلغتنامه دهخداالغنجار. [ اَ غ ُ ] (اِ) خشم و اعراضی که خوبرویان و محبوبان از روی عشوه و نازکنند. (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ ر
میخلغتنامه دهخدامیخ . (اِ) وتد. قطعه ٔ کوچک استوانه ای شکل فلزی و یا چوبی که دارای نوکی است تیز، و کلاهکی در سر دیگر دارد و آن را برای استحکام در جایی فرومی کنند. (از ناظم الاط
اصللغتنامه دهخدااصل . [ اَ ] (ع اِ)والد: فلان لا اصل له و لا لسان . ج ، اصول . کسایی گوید:اینکه گویند لا اصل له و لا فصل ، اصل بمعنی والد و فصل بمعنی ولد است ، یا اصل حسب است و
زاینده رودلغتنامه دهخدازاینده رود. [ ی َ دَ / دِ ] (اِخ ) معروف است و نام رود مشهور اصفهان است . (آنندراج ). نام رودخانه ٔ اصفهان است و زنده رود هم همان است . (فرهنگ نظام ). در مرآت ا