هصلغتنامه دهخداهص . [ هََ ص ص ] (ع مص ) افشردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به پای سپردن چیزی را و شکستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درنشاندن . (منتهی الارب ). رجوع ب
حثدیکشنری عربی به فارسینصحيت , تشويق , گالوانيزه کردن , قياس , قياس کل از جزء , استنتاج , القاء , ايراد , ذکر , پيش سخن , مقدمه , استقراء , نفس نفس زدن , تند نفس کشيدن , دم کشيدن , ضر
هصهصلغتنامه دهخداهصهص . [ هَُ هَُ ] (ع ص ) مرد توانا و سیاه . (منتهی الارب ). هصاهص . (اقرب الموارد). رجوع به هصاهص شود.
هصیصلغتنامه دهخداهصیص . [ هََ ] (ع ص ) پاسپرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکسته . (منتهی الارب ). || (اِ) هصیص النار؛ درخش آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هصملغتنامه دهخداهصم . [ هَُ ص َ ] (ع اِ) شیر قوی توانا. (منتهی الارب ). شیر را گویند برای شدت و صولت او. (اقرب الموارد).
هصولغتنامه دهخداهصو. [ هََ ص ْوْ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن و پیر شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هصاهصلغتنامه دهخداهصاهص . [ هَُ هَِ ] (ع ص ) مرد توانا و سیاه . (منتهی الارب ). توانا از مردان و شیران . (اقرب الموارد).
هصهصلغتنامه دهخداهصهص . [ هَُ هَُ ] (ع ص ) مرد توانا و سیاه . (منتهی الارب ). هصاهص . (اقرب الموارد). رجوع به هصاهص شود.
هصیصلغتنامه دهخداهصیص . [ هََ ] (ع ص ) پاسپرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکسته . (منتهی الارب ). || (اِ) هصیص النار؛ درخش آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هصملغتنامه دهخداهصم . [ هَُ ص َ ] (ع اِ) شیر قوی توانا. (منتهی الارب ). شیر را گویند برای شدت و صولت او. (اقرب الموارد).
هصولغتنامه دهخداهصو. [ هََ ص ْوْ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن و پیر شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هصاهصلغتنامه دهخداهصاهص . [ هَُ هَِ ] (ع ص ) مرد توانا و سیاه . (منتهی الارب ). توانا از مردان و شیران . (اقرب الموارد).