هشیملغتنامه دهخداهشیم . [ هََ ] (اِخ ) ابن بشیر. محدث است . (منتهی الارب ). مکنی به ابومعاویه ، تابعی است . (یادداشت مؤلف ). هشیم بن بشیر سلمی مکنی به ابومعاویه ، فقیهی است از
هشیملغتنامه دهخداهشیم . [ هََ ] (اِخ ) مکنی به ابوعلی . از علمای نجوم و ریاضی . او راست : کتاب حرکت التفاوت . (از جهان دانش ص 84) (یادداشت مؤلف ).
هشیملغتنامه دهخداهشیم . [ هََ ] (ع ص ) شکسته . || سست اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گیاهی است خشک که ریزه ریزه گردد. || هر گیاه خشک . (منتهی الارب ).
هشیمةلغتنامه دهخداهشیمة. [ هََ م َ ] (ع ص ) زمین که درختانش خشک گردد. (منتهی الارب ). زمینی که درختهایش خشک گردد چنانکه سیاه شود. || درخت خشک . (از اقرب الموارد).
هتیمةلغتنامه دهخداهتیمة. [ هََ م َ ] (ع اِ) گیاه ترش ریزه . (منتهی الارب ). گیاه حمض ریزه . (ناظم الاطباء). گیاه خرد ترش مزه . (معجم متن اللغة).
هایمانسلغتنامه دهخداهایمانس . (اِخ ) کورنی ژان فرانسوا. طبیب و فیزیولوژی دان بلژیکی و برنده ٔ جایزه ٔ نوبل سال 1938. وی به سال 1892 م . در شهر گِنت به دنیا آمد. درسال 1920 از دانشگ
هدیملغتنامه دهخداهدیم . [ هََ ] (ع اِ) گیاه باقیمانده ٔ سال اول . (منتهی الارب ). باقی نبات عام الاول . (اقرب الموارد).
هشیمةلغتنامه دهخداهشیمة. [ هََ م َ ] (ع ص ) زمین که درختانش خشک گردد. (منتهی الارب ). زمینی که درختهایش خشک گردد چنانکه سیاه شود. || درخت خشک . (از اقرب الموارد).
ابوسعدلغتنامه دهخداابوسعد. [ اَ س َ ] (اِخ ) هشیم بن کلیب . وفات او به سال 335 هَ . ق . رجوع به حبط ج 1 ص 305 شود.