هشیدنلغتنامه دهخداهشیدن . [ هَِ دَ ] (مص ) هشتن . هلیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گذاشتن . || فروگذاشتن و رها کردن . || آویختن . (برهان ).
هایدنلغتنامه دهخداهایدن . (اِخ ) فرانتس یوزف . موسیقیدان اتریشی که به سال 1732 در رورائو قصبه ٔ مرزی اتریش به دنیا آمده از کودکی به موسیقی علاقه داشت و به زودی در زمره ٔ آوازخوان
هشینلغتنامه دهخداهشین . [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجبد شهرستان هروآباد دارای 300 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
هشلغتنامه دهخداهش . [ هََ ] (اِ) به معنی رفتن باشد که نقیض آمدن است . (برهان ). جهانگیری این بیت سیدعزالدین را شاهد آورده : گر برِ تهمتن هشی به مصاف ار برِ کرگدن کشی به سلاح .
هایدنلغتنامه دهخداهایدن . (اِخ ) فرانتس یوزف . موسیقیدان اتریشی که به سال 1732 در رورائو قصبه ٔ مرزی اتریش به دنیا آمده از کودکی به موسیقی علاقه داشت و به زودی در زمره ٔ آوازخوان