شقیقللغتنامه دهخداشقیقل . [ ش َ قی ق ِ ] (ع اِ) اِشْقاقُل . (منتهی الارب ). شقاقل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از مخزن الادویه ). رجوع به اشقاقل و شقاقل شود.
هشفیفللغتنامه دهخداهشفیفل . [ هََ فی ف ُ ] (اِ) اشقاقل . (فهرست مخزن الادویة). زردک صحرایی را گویند که شقاقل باشد. قوت باه دهد و شیر زنان را زیاد کند. (برهان ). شقاقل است . (فهرست
هشیلةلغتنامه دهخداهشیلة. [ هََ ل َ ] (ع ص ) الاغ و شتر و جز آن که بی دستوری خصم برند و بازگردانند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || دزدیده از شتر و جز آن . (منتهی الارب ) (اق
شقاقللغتنامه دهخداشقاقل . [ ش َ ق ُ ] (اِ) گزر صحرایی و هشفیفل . (ناظم الاطباء). اشقاقل . شقیقل . هشقیقل . ششقاقل . گزر بری . ریشه ٔ گزر بری . (فرهنگ فارسی معین ). زردک صحراییست
هشفیفللغتنامه دهخداهشفیفل . [ هََ فی ف ُ ] (اِ) اشقاقل . (فهرست مخزن الادویة). زردک صحرایی را گویند که شقاقل باشد. قوت باه دهد و شیر زنان را زیاد کند. (برهان ). شقاقل است . (فهرست
اشقاقللغتنامه دهخدااشقاقل . [ اِ ق ُ ] (اِ) زردک صحرائی است و آنرا شقاقل بحذف اول نیز گویند. بهترین آن زرد و سطبر و سنگین باشد. قوت باه دهد. اگر زن آبستن بخود برگیرد، بچه بیندازد.
حشفیفللغتنامه دهخداحشفیفل . [ ح َ ف ِ ] (ع اِ) ششقافل . شقاقل .و آن گزر بری و زردک بیابانی است . گویند اگر زن آبستن بخود برگیرد بچه افکند و هشفیفل با هاء هوز نیز آمده است . و در ف
شقیقللغتنامه دهخداشقیقل . [ ش َ قی ق ِ ] (ع اِ) اِشْقاقُل . (منتهی الارب ). شقاقل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از مخزن الادویه ). رجوع به اشقاقل و شقاقل شود.