ژادوبواژهنامه آزادژادوب یک واژه ای در ورزش شطرنج هستش که معنی حدودی آن به معنی مرتب کردن است. یعنی در میانه بازی یک بازیکن میتواند تقاضای مرتب سازی زمینش را داشته باشد برای تمرکز
اوباشتهلغتنامه دهخدااوباشته . [ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از اوباشتن . (یادداشت مؤلف ). بلعکرده : سراسر شکم هستش انباشته ز بس گونه گون هرکس اوباشته . (گرشاسب نامه ).بسی گو
راوق پذیرلغتنامه دهخداراوق پذیر. [ وَ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف راوق پذیرنده . صافی پذیر. که تصفیه شدن را پذیرد.که صاف گردیدن را قبول کند. پالایش پذیر : سوم بخش از آن آب راوق پذیرکه هستش
سلماواژهنامه آزادنیکو واسمانی سلما نام فرشته ایه که به حضرت زهرا کمک کرده تا امام حسن رو به دنیا بیاره. البته نگارش درستش "سلمی" هستش. اگه بخوام راجع به ریشه کلمه سلما بگم از سل
گواژفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. طعنه؛ سرزنش.۲. شوخی؛ مزاح: ◻︎ گواژه که هستش سرانجام جنگ / یکی خوی زشت است از او دار ننگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۳۷۵).