هستانلغتنامه دهخداهستان . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جی از بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . آب آن از زاینده رود و چاه و محصول عمده اش غله ، پنبه و میوه و سکنه ٔ آن 148 تن است .
باستانشناسی هستانliving archaeologyواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ الگوهای موجود در جوامع شکارگرـ گردآور امروزی که همچنان سنن نیاکان خود را حفظ کردهاند
باقرآبادلغتنامه دهخداباقرآباد. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است ازد هستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 42 هزارگزی شمال خاوری بافت بر سر راه مالرو گنجیان و شیرینک واقع است و 30 تن سکنه د
هستیلغتنامه دهخداهستی . [ هََ ] (حامص ، اِ) وجود. بودن . بود. حیات . زندگی . (یادداشت به خط مؤلف ) : خداوند هستی و هم راستی نخواهد ز تو کژّی و کاستی . فردوسی .از اوی است پیدا م
وجودلغتنامه دهخداوجود. [ وُ ] (ع مص ) وَجد. جِدَة. وِجدان . یافتن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || دانستن . (از اقرب الموارد). وجد به معنی عَلِم َ
مقاملغتنامه دهخدامقام . [ م َ / م ُ ] (ع مص ) (از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی . (منتهی الارب ). اقامت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (ناظم الاطباء).ایستادن ... و با لفظ گر