حصاردیکشنری عربی به فارسیراه بندان , محاصره , انسداد , بستن , محاصره کردن , راه بندکردن , سد راه , سدراه کردن , احاطه
حصارلغتنامه دهخداحصار. [ ح ِ ] (ع مص ) محاصره کردن کسی را در جنگ . (کشاف اصطلاحات الفنون ). محصور کردن کسی یا سپاهی را. محاصره . حصاری کردن کسی را به جنگ .
سگ به هَسار کردنگویش بختیاری(کنایى) راه فرار را بر کسى بستن و او راکتک زدن، کسى را به دام انداختن و کتکزدن.