هزوارشلغتنامه دهخداهزوارش .[ هَُ زْ رِ ] (اِ) زوارش . از مصدر اوزوارتن به معنی بیان کردن ، تفسیر نمودن و شرح دادن است . و به همین معنی در نامه های پهلوی ، چون دینکرد و بندهش و نام
هزوارشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخواندن کلمهای با تلفظی غیر از آنچه نوشته شده؛ بعضی کلمات آرامی که در موقع خواندن ترجمۀ پهلوی آن را به زبان میآوردند، مثلاً به جای جلتا میخواندند پوست و به
ارونتنلغتنامه دهخداارونتن .[ اَ ن َ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند به معنی شستن باشد و ارونمن یعنی بشویم من و ارونید یعنی بشوئید شما، که امر بشستن باشد. (برهان ) (آنندراج )
کمریالغتنامه دهخداکمریا.[ ک َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند ماهتاب را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هزوارش کمریا ، پهلوی ، اغام (ایام ) به معنی «هنگام » و به مع
کوکالغتنامه دهخداکوکا.[ ک َ ] (هزوارش ، اِ) بر وزن و معنی غوغا باشد که صدا و آواز بسیار بلند است . (برهان ). به معنی آواز بلندو در فرهنگ رشیدی به ضم نوشته . اصح به فتح است ، زیر
زکیافرهنگ نامها(تلفظ: zakiyā) هزوارش سگینا و سکینا و تصحیف شدهی سکینا (زکینا) ؛ (در پهلوی) به معنی کارت (کارد) میباشد .
بیلایلغتنامه دهخدابیلای . (هزوارش ، اِ) بیل . (انجمن آرا) . به لغت زند و پازند، چاه باشد مطلقاً که عربان بیر خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به بی