هرینلغتنامه دهخداهرین . [ هَُ رْ ری / هَُ ] (اِ) آواز مهیب راگویند همچو آواز سباع و وحوش . (برهان ) : ز هرین حمله ز هرای تیغشده آب خون در دل تند میغ. نظامی .رجوع به هرا شود.
هرینلغتنامه دهخداهرین . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 11هزارگزی شمال باختری مرکز دهستان کوهدشت . ناحیه ای است دامنه و معتدل و دارای 180 تن سکنه اس
حرینلغتنامه دهخداحرین . [ ح ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان در 31 هزارگزی خاور دیزگران و چهار هزارگزی جنوب شاهپورآباد. کوهستانی و سردسیر است . 3
هاینهلغتنامه دهخداهاینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ق )مخفف هر آینه است که به معنی ناچار و لاعلاج و لابد و بی شک و بی دغدغه باشد. (برهان ). کلمه ٔ تأکید یعنی هرآینه و ناچار و لاعلاج و
گرامیلغتنامه دهخداگرامی . [ گ ِ ] (اِخ ) دوره بیک . وی سفره چی علیقلی خان بود. جوانی است خوش سلیقه و خوش رفتار و در فن موسیقی اطلاعات بسیار دارد. تصنیفها نیز گفته و دراین باب رسا
زاجلغتنامه دهخدازاج . (معرب ، اِ) فارسی معرب است و آن را شب یمانی نیز گویند و در ساختن مرکب بکار برند. (لسان العرب ). زاج ، زاک ، معرب است و آن انواع است .(منتهی الارب ). فارسی
نعرهلغتنامه دهخدانعره . [ ن َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) فریاد. (ناظم الاطباء). غو. غریو. دهاز. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شهقه . (یادداشت مؤلف ) : ز بس نعره و ناله ٔ کرنای همی