هرچگانلغتنامه دهخداهرچگان . [ هََ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهر کرد که در 18 هزارگزی باختر شهرکرد و 6 هزارگزی راه نافچ به سامان واقع است . جایی است کوه
هرچگاهلغتنامه دهخداهرچگاه . [ هََ چ ِ ] (ق مرکب ) هرگاه . هر وقت که : هرچگاه آن نظر حضرت ایشان زیاده نشدی به درجه ٔ عدم رسیدندی . (انیس الطالبین ). من هرچگاه قصد میکردم که یکی از
هرچگاهلغتنامه دهخداهرچگاه . [ هََ چ ِ ] (ق مرکب ) هرگاه . هر وقت که : هرچگاه آن نظر حضرت ایشان زیاده نشدی به درجه ٔ عدم رسیدندی . (انیس الطالبین ). من هرچگاه قصد میکردم که یکی از
اهل بیوتاتلغتنامه دهخدااهل بیوتات . [ اَ ل ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحبان خانواده . این کلمه ترجمه ٔ «ویسپوهر» پهلوی است که به آرامی «بریتا» گفتندی یعنی فرزند خانواده . در ای
وادی گرگانلغتنامه دهخداوادی گرگان . [ ی ِ گ ُ ] (اِخ ) یکی از دو بخش مهم گرگان . صحرای گرگان . گرگان که نام آن در کتیبه های داریوش اول و هرگان است و نویسندگان عهد قدیم اسم گرگان را هی
مشگانلغتنامه دهخدامشگان . [ م ُ ] (اِخ ) نام دهستان حومه ٔ بخش نی ریز شهرستان فسا. این دهستان در شمال و خاور بخش واقع گردیده و محدود است از طرف شمال به ارتفاعات غوری و مشگان . از
استغراقلغتنامه دهخدااستغراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) همه را فراگرفتن . (منتهی الارب ). همه را فاگرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استیعاب : اگر در شرح معالی و مغالی که ذات معظم ای