هرویلغتنامه دهخداهروی . [ هَِ رَ ] (اِ) دانه ای است مانند ماش که در میان باقلا بود. (رشیدی ). در برهان و سروری «هرول » ضبط شده است به لام و محشی رشیدی نویسد که در اکثر نسخ با یا
هرویلغتنامه دهخداهروی . [ هَِ رَ ] (اِخ ) امامی ... مداح سلاطین و وزرای کرمان بوده و اشعار بسیار خوب دارد و از جمله این لغز است :ثلث و خمس و زوج فردی را که خمس و سدس اوبی شک از
هرویلغتنامه دهخداهروی . [ هَِ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج که از چشمه و رودخانه ٔ سیروان مشروب میشود. کار مردم زراعت و محصول عمده ٔ آنجا غله است . عده ای از ا
هرویلغتنامه دهخداهروی . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زبانی بوده است از جمله ٔ هفت زبان فارسی . (برهان ). زبان فارسی را شامل پنج یا هفت زبان دانسته اند که هروی به عقیده ٔ فرهنگ نویسان قدیم
هرویةلغتنامه دهخداهرویة. [ هََ رَ وی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به هرات . (منتهی الارب ). مؤنث هروی . رجوع به هروی شود.
تریاق هرویلغتنامه دهخداتریاق هروی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ هََ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نباتی است در نواحی هری و برگ او به برگ سوسن مشابهت دارد و گل او چون گل سوسن است و بوی او به ابرس
اﷲآباد هرویلغتنامه دهخدااﷲآباد هروی . [ اَل ْ لاه دِ هَِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، در 6 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و 2 هزارگزی راه فرعی سبزواران
امامی هرویلغتنامه دهخداامامی هروی . [ اِ ی ِ هَِ رَ ] (اِخ ) حمداﷲمستوفی نام کامل او را ابوعبداﷲ محمدبن ابی بکربن عثمان ضبط کرده است . وی از شاعران معروف نیمه ٔ اول قرن هفتم بود و بمد
هرویةلغتنامه دهخداهرویة. [ هََ رَ وی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به هرات . (منتهی الارب ). مؤنث هروی . رجوع به هروی شود.
تریاق هرویلغتنامه دهخداتریاق هروی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ هََ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نباتی است در نواحی هری و برگ او به برگ سوسن مشابهت دارد و گل او چون گل سوسن است و بوی او به ابرس
اﷲآباد هرویلغتنامه دهخدااﷲآباد هروی . [ اَل ْ لاه دِ هَِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، در 6 هزارگزی جنوب خاوری سبزواران و 2 هزارگزی راه فرعی سبزواران
امامی هرویلغتنامه دهخداامامی هروی . [ اِ ی ِ هَِ رَ ] (اِخ ) حمداﷲمستوفی نام کامل او را ابوعبداﷲ محمدبن ابی بکربن عثمان ضبط کرده است . وی از شاعران معروف نیمه ٔ اول قرن هفتم بود و بمد