هرهفت کردهلغتنامه دهخداهرهفت کرده . [ هََ هََ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آراسته . به زر و زیور و دیگر آلات آرایش یافته . در تداول امروز هفت قلم آرایش کرده : عشق برکرده به مکه آتشی کز
هرهفتلغتنامه دهخداهرهفت . [ هََ هََ ] (اِمرکب ) به معنی آرایش باشد. (برهان ). کنایت از زیب و زینت بود و آن را هرهفت وند نیز گویند. (انجمن آرا).رجوع به هرهفت کردن و هرهفت کرده شود
هرهفتفرهنگ انتشارات معین(هَ هَ) (اِ.) نام لوازم آرایش زنان در قدیم که عبارت بود از: سرخاب ، سفیدآب ، حنا، وسمه ، سرمه ، زرک ، غالیه .
هرهفتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. لوازم آرایش زنان که در قدیم عبارت از هفت چیز، یعنی سرخاب، سفیداب، حنا، وسمه، سرمه، زرک، و غالیه بوده؛ هفتدرهفت.۲. (نجوم) هفتسیاره: ◻︎ هر هفت به هفت حالِ زا
هرهفت کردنلغتنامه دهخداهرهفت کردن . [ هََ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هفت قلم آرایش کردن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). آرایش کردن خود یا دیگری را. آراستن و زیب و زیور به کار بردن : خاقانی
inviteدیکشنری انگلیسی به فارسیدعوت، دعوت کردن، خواندن، خواستن، طلبیدن، وعده گرفتن، مهمان کردن، وعده دادن، احضار کردن
هرهفتلغتنامه دهخداهرهفت . [ هََ هََ ] (اِمرکب ) به معنی آرایش باشد. (برهان ). کنایت از زیب و زینت بود و آن را هرهفت وند نیز گویند. (انجمن آرا).رجوع به هرهفت کردن و هرهفت کرده شود
هفت کردهلغتنامه دهخداهفت کرده . [ هََ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آرایش کرده . آراسته . دارای آرایش کامل . هرهفت کرده : سحرگه این عروس هفت کرده برون آمد به ناز از پشت پرده . نظامی .ر
هفت درهفتلغتنامه دهخداهفت درهفت . [ هََ دَ هََ ] (اِ مرکب ) به معنی هرهفت و آرایش زنان است که حنا و سرمه و وسمه و سرخی و سفیدآب و زرک و غالیه باشد در هفت جا که دست و پا و چشم و ابرو
هفه رفهلغتنامه دهخداهفه رفه . [ هََ ف َ / ف ِ رَ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) هرهفت . (برهان ). رجوع به هرهفت و هرهفت کرده شود. || به معنی زیب و زینت هم آمده است . (برهان ).
عروس وارلغتنامه دهخداعروس وار. [ ع َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون عروس . چون بیوک . عروس مانند : گاهی عروس وار به پیش آیدبا گوشوار و یاره و با افسر. ناصرخسرو.تو هفت طوف کرده و مکه عروس