هرموللغتنامه دهخداهرمول . [ هَُ ] (ع اِ) پاره ای از موی باقیمانده در گرد سر. || پاره ٔ پر و پشم باقیمانده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || موی برکنده ٔ افتاده . (منتهی الارب )
هرمولةلغتنامه دهخداهرمولة. [ هَُ ل َ ] (ع اِ) خرقه ٔ پاره که از دامن پیراهن کهنه شکافته گردد. (منتهی الارب ). التی تتشقق من اسافل القمیص کالرعبولة. (اقرب الموارد).
هرمولیونلغتنامه دهخداهرمولیون . [ هََ ] (یونانی ، اِ) سیسنبر. (ضریر انطاکی ). هرفولیون . رجوع به هرفولیون شود.
هرمون التذکيردیکشنری عربی به فارسیهورمون هاي جنسي که باعث ايجاد صفات ثانويه جنسي در مرد (مثل ريش و صدا) مي شوند
هرمولةلغتنامه دهخداهرمولة. [ هَُ ل َ ] (ع اِ) خرقه ٔ پاره که از دامن پیراهن کهنه شکافته گردد. (منتهی الارب ). التی تتشقق من اسافل القمیص کالرعبولة. (اقرب الموارد).
هرمولیونلغتنامه دهخداهرمولیون . [ هََ ] (یونانی ، اِ) سیسنبر. (ضریر انطاکی ). هرفولیون . رجوع به هرفولیون شود.
خاریک لیسلغتنامه دهخداخاریک لیس .[ ل ِ ] (اِخ ) محبوبه ٔ شخصی بنام اِپی مِن بوده است .عادت یونانی هابنا بر نقل کنت کورث این بود که اطفالشان را وقتی بحد بلوغ میرسیدند به قصر پادشاه می
پشملغتنامه دهخداپشم . [ پ َ ] (اِ) موی [ نرم ] که بر تن حیوانات چون شتر و گوسفند و بز روید. صوف . عهن . طَحَرَة. طَحرَة. طِحْریَّه . دف . سدین . وَبَر.عَثن . (منتهی الارب ). در