هرقلهلغتنامه دهخداهرقله . [ هََ ق َ ل َ ] (اِخ ) شهری است به روم . (منتهی الارب ). رجوع به هراکله شود.
هرجلةلغتنامه دهخداهرجلة. [ هََ ج َ ل َ ] (ع اِ) رفتار شوریده . || (مص ) شوریده رفتن . (منتهی الارب ). در هم رفتن مرد و ماده شتر. (اقرب الموارد).
هرقل نجارلغتنامه دهخداهرقل نجار. [ هَِ ق ِ ل ِ ن َج ْ جا ] (اِخ ) او راست کتاب الدوائر و الدوالیب . (ابن الندیم ). ظاهراً از علمای حیل بوده است . (یادداشت به خط مؤلف ).
ارقلیهلغتنامه دهخداارقلیه . [ اِرَ لی ی َ ] (اِخ ) هرقله .(نخبةالدهر دمشقی ص 228) (الفهرست ). نام چندین شهر در آسیای صغیر، که به افتخار هِراکلِس بدین نام خوانده شده اند: ارقلیه ٔ
جبار بنی العباسلغتنامه دهخداجبار بنی العباس . [ ج َب ْ با رُ ب َ نِل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) لقب هارون الرشید است . او در جنگی پنجاه هزار تن از رومیان را بکشت و پنجهزار اسب بزین و یراق سیمین
ابلسلغتنامه دهخداابلس . [ اَ ب ُل ْ ل ُ ] (اِخ ) مردی که پولس در انجیل بدو سلام میفرستد و مصفای در مسیح میخواند و بر حسب روایات عیسوی اسقف ازمیر یا هرقله (ارقلیه ، دمشقی ) بوده
خانق النمرلغتنامه دهخداخانق النمر. [ ن ِ قُن ْ ن َ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نوعی گیاه سمی است . در اختیارات بدیعی آمده : خانق النمر را قاتل النمر گویند که مخصوص است به پلنگ که آن را زودتر م