هرشنلغتنامه دهخداهرشن . [ هَِ ش ِ] (ع ص ) فراخ کنج دهان . (منتهی الارب ). ج ، هراشن . ابن درید گوید: صحت آن را نمیدانم . (از اقرب الموارد).
هشتنلغتنامه دهخداهشتن . [ هَِ ت َ / هََ ت َ ] (مص ) گذاشتن . (برهان ).نهادن . روی چیزی یا بر جایی قرار دادن : چون درآمد آن کدیور مرد رفت بیل هشت و داسگاله برگرفت . رودکی .تو حاص
هشتنبرلغتنامه دهخداهشتنبر. [ هََ تَم ْ ب َ ] (اِخ ) سپیدی خفی باشد در آسمان که تن آن در شش برج و دنب در برج هفتم است . و دنب آن را خمیدگی و تیرگی باشد. تنین فلک . اژدهای فلک . (از
هلیدنواژهنامه آزادهشتن , گذاشتن , فروگذاشتن , واگذاشتن , هلیدن (مصدر) گذاشتن فروگذاشتن واگذاشتن رهاکردن:((درختی که اکنون گرفتست پای بنیروی شخصی درژید زجای . وگرهمچنان روزگاری هل