هرثلغتنامه دهخداهرث . [ هَُ / هَِ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است بر نهر جعفر ازاعمال واسط و از قراء مشهور است . (معجم البلدان ).
حرثفرهنگ مترادف و متضاد۱. حراثت، زراعت، زرع، شیارزنی، کاشت، کشاورزی، کشت ۲. بزرگری کردن، زراعت کردن ۳. خیش زدن، شخم کردن ≠ حصاد، درو، کشتکاری ۴. مزرعه، کشت
هرثمةلغتنامه دهخداهرثمة. [ هََ ث َ م َ ] (اِخ ) ابن اعین از امراء هارون رشید است که ولایت خراسان به او داده شد. (از حبیب السیر). هرثمةبن نصر جیلی است که هارون او را به ولایت مصر
هرثمةلغتنامه دهخداهرثمة. [ هََ ث َ م َ ] (ع اِ) نوک بینی . (منتهی الارب ). عرتمه . (اقرب الموارد). || مابین بینی و لب ، گو لب بالایین . (منتهی الارب ). عرتمه . (اقرب الموارد). ||
رافعبن هرثمهلغتنامه دهخدارافعبن هرثمه . [ ف ِ ع ِ ن ِ هََ ث َ م َ ] (اِخ ) وی از خدمتگزاران قدیم امیر محمدبن طاهر طاهری (آخرین از سلسله ٔ طاهریان 248-259 هَ . ق .) بودو سپس به یعقوب لیث
هرثمةلغتنامه دهخداهرثمة. [ هََ ث َ م َ ] (اِخ ) ابن اعین از امراء هارون رشید است که ولایت خراسان به او داده شد. (از حبیب السیر). هرثمةبن نصر جیلی است که هارون او را به ولایت مصر
هرثمةلغتنامه دهخداهرثمة. [ هََ ث َ م َ ] (ع اِ) نوک بینی . (منتهی الارب ). عرتمه . (اقرب الموارد). || مابین بینی و لب ، گو لب بالایین . (منتهی الارب ). عرتمه . (اقرب الموارد). ||
رافعبن هرثمهلغتنامه دهخدارافعبن هرثمه . [ ف ِ ع ِ ن ِ هََ ث َ م َ ] (اِخ ) وی از خدمتگزاران قدیم امیر محمدبن طاهر طاهری (آخرین از سلسله ٔ طاهریان 248-259 هَ . ق .) بودو سپس به یعقوب لیث
اعینلغتنامه دهخدااعین . [ اَ ی َ ] (اِخ ) ابن هرثمة. از والیان سیستان بود. مؤلف تاریخ سیستان آرد: باز مأمون خراسان و سیستان داد و اعین بن هرثمه عمربن الهیثم را اینجا فرستاد. (