هرتلغتنامه دهخداهرت . [ هََ رِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). هَرّات . هروت . هریت . (اقرب الموارد).
هرتلغتنامه دهخداهرت . [ هََ ] (ع مص ) نیک پختن گوشت را و مهرا کردن . (منتهی الارب ). نیک پختن گوشت را. (تاج المصادر بیهقی ). انضاج و نیک پختن گوشت را تا مهرا شود. (از اقرب المو
حرتلغتنامه دهخداحرت . [ ح َ] (ع مص ) نیک مالیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || گِرد بریدن چیزی مانند بادریسه . || (اِ) آواز گیاه خائیدن ستور. (منتهی الارب ).
حرتلغتنامه دهخداحرت . [ ح َرْ رَ ] (ع مص ) حَرّة. تشنه شدن . (از منتهی الارب ). رجوع به حَرّة شود : فاما همچو درخت مرخ و عفار هیچ درختی نیست که به اندک حرت از آن آتش میبارد. (ت
هرطلغتنامه دهخداهرط. [ هََ ](ع مص ) طعن کردن و دریدن ناموس کسی را. (منتهی الارب ). تعرض کردن برادر خود را یا در ناموس برادر خود. (اقرب الموارد). || بدگفتن . (منتهی الارب ). خلط
هرطلغتنامه دهخداهرط. [ هَِ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ کلانسال . ج ، اهراط، هروط. (منتهی الارب ). ج ، هراط. (اقرب الموارد). || مرد مالدار. (منتهی الارب ). || میش کلانسال لاغر. (منتهی ا
هرطلغتنامه دهخداهرط. [ هَِ / هََ ] (ع اِ) گوشت لاغر شبیه آب بینی خشک . (منتهی الارب ). گوشت لاغر ماننده به مخاط که به کار نیاید از لاغری . (اقرب الموارد).
هرت کردنلغتنامه دهخداهرت کردن . [ هَُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به کام کشیدن آش یا آب یا هر خوردنی روان با آوازی کم . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هرت و هرت کشیدن شود.
هرتیفرهنگ انتشارات معین(هُ) (ص نسب .) (عا.) چیز رقیق و مایع گونه ای که بتوان آن را هرت کشید. ؛ ~ بالا کشیدن لاجرعه هرت کشیدن .