هدف بزرگ و مهیج و بیباکانهbig-hairy-audacious goalواژههای مصوب فرهنگستانهدفی بلندمدت و چالشبرانگیز که چشمانداز خواستار تحقق آن است اختـ . هدف ب.م.ب. BHAG
هدفدیکشنری عربی به فارسیدانستن , فرض کردن , ارزيابي کردن , شمردن , رسيدن , ناءل شدن(به) , به نتيجه رسيدن , قراول رفتن , قصد داشتن , هدف گيري کردن , نشانه گرفتن() حدس , گمان , جهت , ميد
هدففرهنگ مترادف و متضاد۱. آماج، تیرخور، نشان، نشانه ۲. غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور ۳. آرمان، مرام، منوی، نصبالعین
بابلغتنامه دهخداباب . (اِخ ) (1236 - 1266هَ . ق .) میرزا علی محمد شیرازی ولادتش در غره ٔ محرم سال هزار و دویست و سی و شش قمری ، و در بیست و هفتم شعبان سال هزار و دویست و شصت و
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صفوی (اول ) (جلوس 907 هَ . ق . - وفات 930). شاه اسماعیل بن شیخ حیدربن شیخ جنیدبن شیخ ابراهیم بن خواجه علی بن شیخ صدرالدین موسی بن شیخ صف
تیرلغتنامه دهخداتیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ترجمه ٔ سهم ، و خدنگ
راست کردنلغتنامه دهخداراست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استقامت بخشیدن . مستقیم کردن . باستقامت درآوردن . از انحناء باستقامت بردن . مقابل کج کردن و خم کردن : گردن ادبار بشکن پشت دولت