insideدیکشنری انگلیسی به فارسیداخل، تو، باطن، اعضای داخلی، درون، بطن هر چیزی، نزدیک بمرکز، قسمت داخلی، داخل و یا توی چیزی
هداهدلغتنامه دهخداهداهد. [ هََ هَِ ] (ع اِ) ج ِ هدهد و هدهدة. (منتهی الارب ). ج ِ هدهد. (اقرب الموارد). هداهید. رجوع به هداهید شود.
هدهدلغتنامه دهخداهدهد. [ هَُ هَُ ] (ع اِ) هر مرغ که بانگ و فریاد کند. || کبوتر بسیاربانگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پوپک . ج ، هداهد، هداهید. (منتهی الارب ). بوبو. بوبو